خدا کرم خان بهمئی معروف به خان طلاوکای صفرمحمدموسایی فرزندخداداد
خدا کرم خان بهمئی معروف به خان طلاوکای صفرمحمدموسایی فرزندخداداد

خدا کرم خان بهمئی معروف به خان طلاوکای صفرمحمدموسایی فرزندخداداد

زندگی نامه خداکرم خان وکایدصفرمحمدموسایی

پنج نشانه سکته مغزی را بشناسید

پنج نشانه سکته مغزی را بشناسید

، آنچه بیشتر متخصصان و مسوولان را بویژه در سال‌های اخیر نگران کرده، سرعت افزایش نرخ ابتلا به سکته مغزی در جوانان و حتی کودکان است.

آگاهی از  پنج نشانه هشداردهنده سکته مغزی برای تمام افراد ضروری و بسیار حائز اهمیت است چون وقتی علائم این عارضه آغاز شوند به سرعت پیشروی و زمان را برای امدادرسانی به موقع به بیمار محدود می‌کنند.

به گزارش ایسنا، سکته مغزی اغلب کشنده است و بنابراین آگاهی از علائم آن می‌تواند جان بیمار را به موقع نجات دهد.

آمارها نشان می‌دهد که در آمریکا سکته مغزی از عوامل اصلی مرگ و میر است و در کنار آن بیماری‌های قلبی و سرطان قرار می‌گیرند. اما نکته مهم‌تر و حتی منفی‌تر در مورد سکته مغزی این است که این عارضه عامل اصلی ناتوانی‌های جسمی و ذهنی و از کارافتادگی است که موجب بروز مشکلات جدی در تکلم، حافظه و تحرک می‌شود.

به گزارش سایت اینترنتی کامن سنس، آنچه بیشتر متخصصان و مسوولان را بویژه در سال‌های اخیر نگران کرده، سرعت افزایش نرخ ابتلا به سکته مغزی در جوانان و حتی کودکان است.

سکته در واقع نوعی حمله مغزی است که سلول‌های مغزی را نابود می‌کند. هرچند علائم اصلی سکته در زنان و مردان یکسان است اما در زنان علائم منحصر به فردی بروز می‌کند که مختص جنسیت آنها است.

سکته خفیف و شدید هر دو علائم مشابهی دارند. حدود 90 درصد از کل موارد سکته مغزی از نوع سکته ایسکمیک هستند. این نوع سکته حاصل بسته شدن عروق سرخرگی است که در آن لخته‌های خونی مانع از رسیدن جریان خون به مغز می‌شوند. در این وضعیت مغز با کمبود اکسیژن و مواد غذایی مواجه شده و در نتیجه سلول‌های مغزی تلف می‌شوند.

تنها 10 درصد از موارد سکته مغزی از نوع سکته‌های ناشی از خونریزی‌ هستند. این نوع سکته زمانی رخ می‌دهد که یک رگ خونی ظریف در مغز سوراخ شده و یا واقعا پاره می‌شود. تاثیر مخرب سکته روی بافت مغز می‌تواند به همان اندازه آسیب ناشی از حمله قلبی روی بافت قلب باشد.

پنج نشانه هشدار دهنده سکته مغزی

علائم سکته مغزی به طور ناگهانی آغاز می‌شوند به همین خاطر توجه به زمان شروع هر یک از این  پنج علائم در زنان و مردان حائز اهمیت است. این علائم عبارتند از:

1-‌ احساس کرختی یا ضعف که معمولا فقط در یک طرف صورت یا بدن، در یک دست یا پا و بسیار ناگهانی بروز می‌کند.

2- گیجی که موجب نامفهوم شدن ناگهانی گفتار و دشواری در پیدا کردن واژه‌های مناسب و یا حتی ناتوانی در درک گفته‌های دیگران می‌شود.

3- مشکل در راه رفتن که ناشی از سرگیجه ناگهانی، از دست دادن تعادل و از دست دادن هماهنگی است.

4- تاری ناگهانی دید که موجب مشکل در بینایی در یک یا هر دو چشم می‌شود. گاهی نیز فرد دچار دوبینی یا تیره‌شدن کلی دید می‌شود.

5- سردرد غیرعادی و فوق‌العاده شدید که شبیه به یک ضربه ناگهانی است و گاهی با سرگیجه و حالت تهوع همراه است.

هر چند موارد فوق شایعترین علائم مشترک هشداردهنده سکته در زنان و مردان هستند اما بررسی‌ها نشان می‌دهد در زنان پنج نشانه بیشتر نیز مشاهده می‌شود که این علائم مخصوص جنسیت آنهاست و در مردان اغلب دیده نمی‌شوند. این علائم عبارتند از:

-احساس خستگی ناگهانی

-افتادن یا تشنج ناگهانی

- تشدید ناگهانی ضربان قلب

- بروز درد ناگهانی در قفسه سینه، دست، پا و صورت

- تنگی نفس به طور ناگهانی و یا سکسکه

سکته یک حالت جدی اورژانسی است و برای متوقف کردن آسیب‌های احتمالی به مغز بیمار فقط سه ساعت فرصت وجود دارد. بنابراین هر نوع نشانه و علامتی صرف نظر از کوچک بودن آن باید فورا مورد توجه قرار بگیرد.

 

یک شعر

چه صفا داشت گوگریمون من ایل

چه قشنگ بی داوتییل من مال

هر گپویی بوی همه بی

کچلو سی هممو ته گله بی

قاطرم سی همه خرشله بی

هر که باری داشت مگوی این همه بی

سرکو  ، ودم مال زمزمه بی

هر که ایمرد مگوی گوی همه بی

تا یه سال خنده و لو دل ده نبی

رخت شادی و بر کل ده نبی


جغرافیای گویش لُری

جغرافیای گویش لُری


گروهی از آریایی‌ها پس از حرکت از خاستگاه شمالی خود سرتاسر نوار غربی را درنوردید تا به دریای پارس رسید. در این کوچ، دسته‌هایی در سرتاسر نوار غربی از شمال تا جنوب در بخشهای گوناگون ایران پراکنده شدند، از همین روی پیوندهایی میان گویش‌های کنونی در استانهای کردستان ، کرمانشاه ، ایلام ، لرستان ، چهار محال و بختیاری ، کهگیلویه و بویراحمد و بخش هایی از خوزستان ، اصفهان و فارس دیده می‌شود. منطقه جغرافیای استفاده از این زبان جنوب غربی خاک ایران امروزی را در بر می‌گیرد. به گمان پرویز ناتل خانلری، گویش‌های لری در برگیرنده گستره وسیعی از واژگان زبان پارسی میانه و بکارگیری فراوان آنها بصورت زنده در محاورات روزمره می‌باشد به طور دقیق تر می توان گویش‌های لری را به مناطق جغرافیایی زیر تقسیم کرد:
۱ . لرهای بختیاری : استان چهار محال و بختیاری ، قسمت اعظم خوزستان، شرقلرستان و قسمتهایی از استان اصفهان.
۲ . لرهای ثلاثی : بروجرد ، ملایر ، روستاهای نهاوند ، تویسرکان و بخش هایی از کنگاور و شازند.
۳ . لرهای سپیدان، ممسنی و رستم : نورآباد ممسنی ، شهرستان رستم قسمتهایی از استان بوشهر
۴ . لرهای کهکیلویه و بویراحمدی : استان کهکیلویه و بویراحمد ، دیلم و گناوه در استان بوشهر و قسمتهایی از خوزستان.
۵ . لرهای فیلی : خرم‌آباد ، دورود ، دوره ،اندیمشک ، پلدختر ، دره شهر ، دهلران ، لوشان ، وقسمتهایی از شوش و قزوین.

اس ام اس تبریک سال نو 1390

 

سال تحویل شد و منتمام دلتنگیهایم رابه جای تو در آغوش می کشمچقدر جایت میان بازوانم خالیست نوروز مبارک
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانهعیدی  است برای تو
نوروز مبارک
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
است رسم روزگار تویی که بهترین بهار را بریم رقم زدی امسال با رفتنت بد ترین نوروز را تجربه میکنم   امید وارم شیرینی لحظهایت به اندازه تلخی لحظه هایم زیاد باشد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای عیدی امسالتیک سبد ستاره چیده امتکه ای ازماه راو یک شاخه نیلوفر سال تحویل میشودو من برایت لبخند می زنم نوروز مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

لحظه های هستی من از تو پر شده ستدر تمام روزدر تمام شبدر تمام هفته…در تمام ماهدر تمام سالی که گذشت… نازنین من…نوروز مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شب رادر می نوردمو ز تاریکی گریزی ندارممی دانم روشنایی در راه استو فانوس عالم گونتروشنی مهتاببه تن دارد
نوروز مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دل را از پیله ی قهرش بیرون خواهم کشیدواژه ها را از خواب فراموشی بیدار خواهم کرددسته گلی از یاس و باران برایت خواهم چیدنقش لبخندرا بر چهره ی زیبایت خواهم پاشید تا برایت پیام شادباشی بنویسمنوروز مبارک
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عیدت مبارک گلم  با صد هزار تا بوسه !عشق منی عزیزم نذار دلم بپوسه !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مهربان من
درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزیجاودان وشادی ،اندیشه ای پویا و ازادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی ارزومندم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطرههای باران طلایی رنگند.از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بی تو آرزو میکنم لحظه سال تحویل هیچگاه نرسد امسال بدون تو نوروز برایم مفهومی ندارد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پیام نوروز این است.دوست داشته باشید و زندگی کنید.زمان همیشه از ان شما نیست
پس دوستت دارم بهترینم نوروز مبارک
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می اورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نوروز هیچ عیدی برایم ارزشمند تر از  حضورتو  نیست….عیدی ما یادت نره

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

لحظه ای که سال تحویل می شه … تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند می زنی … کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبهات بمونه… سال نو مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در این نوروز باستانی خیال امدنت را به اغوش خسته می کشم
نوروز مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با تو از خاطره ها سرشارم.جشن نوروز تو را کم  دارم.سال تحویل دلم می گیرد با تو تا اخر خط بیدارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بهار امسال بی تو برایم از پاییز غم انگیز تر است
نوروزت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه عجیب امسال نوروز با تو برایم رنگ و بوی دیگری دارد
عشق من نوروزت مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شیشه می شکند و زندگی می گذرد.نوروز می اید تابه ما بگوید تنها محبت ماندنی است پس دوستت دارم چه  شیشه باشم چه اسیر سرنوشت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نوروز پیامبر مهر است که مرا وامی دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم.
مهربانم سال نو مبارک


آسمان را می خواهم برای عبور . جاده باریک است ! ماه را می خواهم برای نور را تاریک است ! تو را می خواهم برای نظافت عید نوروز نزدیک است !

 

********************************

 

یادت باشه من اولین کسی هستم که عید رو از ??روز پیش بهت تبریک گفتم

 

بهار،نـیم بهار،ربـع بـهار، بهار را قسمت کردند؛بازارشان سکه شد! دوست عزیز سبز ترین و همیشگی ترین بهار ها را برایت آرزو مندم

 

********************************

 

نزدیک عیده، توی خونه تکونیه دلت، مارو بیرون نکنی!!!

 

 

 

********************************

 

ز کوی یار می آ ید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی . نوروز مبارک

 

********************************

 

می‌دونم اگه بگم سال نو مبارک حالت از شنیدن این جمله کلیشه ای بهم می خوره.

پس سال نو مبارک!

 

********************************

 

باتبریک سال نو

عاقبت زمستان رفت و رو سیاهیش برای ما موند

..

….

….

حاجی فیرو

 

********************************

 

این اس ام اس رو … روز دیگه بخون.

 

………

 

………

 

گفتم … روز دیگه!

 

………

 

………

 

عید نوروز مبارک. یادت باشه من اولین کسی بودم که بهت تبریک گفتم!

 

********************************

 

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

 

وان مواعید که دادی مرواد از یادت

 

سال نو و نوروز باستانی مبارک

 

********************************

 

سایه حق

 

سلام عشق

 

سعادت روح

 

سلامت تن

 

سرمستی بهار

 

سکوت دعا

 

سرور جاودانه

 

این است هفت سین آریایی

 

نوروز مبارک

 

********************************

سلامتی

 

سعادت

 

سیادت

 

سرور

 

سروری

 

سبزی

 

سرزندگی

 

هفت سین سفره زندگیتان باشد.

 

نوروز ۹۰ مبارک باد

 

********************************

 

یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد

 

رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد

 

تنها دل ساده ایست دارایی ما

 

آن هم شب عید تقدیم تو باد

 

********************************

 

مثل ماهی زنده

 

مثل سبزه زیبا

 

مثل سمنو شیرین

 

مثل سنبل خوشبو

 

مثل سیب خوش رنگ

 

و مثل سکه با ارزش باشید

 

سال نو مبارک

 

********************************

دنیا را برایتان شاد شاد

 

و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم

 

هر روزتان نوروز

 

********************************

 

با آرزوی

 

۱۲ ماه شادی،

 

۵۲ هفته پیروزی،

 

۳۶۵ روز سلامتی،

 

۸۷۶۰ ساعت عشق،

 

۵۲۵۶۰۰ دقیقه برکت،

 

۳۱۵۳۰۰۰ ثانیه دوستی.

 

سال نو مبارک باد

 

********************************

 

سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت

 

بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

 

سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،

 

اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام

 

********سال نو مبارک********

 

********************************

 

بهار بهترین بهانه برای آغاز، وآغاز بهترین بهانه برای زیستن است

 

آغاز بهار بر شما مبارک

 

********************************

><(((>

 

><(((>

 

><(((>

 

من اولین کسی بودم که برای تو ماهی عید فرستادم.

 

سال نو مبارک

 

********************************

 

چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه، سال رو، ماه رو،

 

روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به

 

همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیمون»!

 

********************************

 

این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم

 

سبزه را با یاد روی سبزه ات

 

سمنو به یاد شیرینی لبخندت

 

سایه دانه به رنگ چشم هایت

 

سرکه با یاد ترشی مهربانیت

 

سیب با یاد تردیه گونه هایت

 

سکه با یاد درخشش قلبت

 

سیر با یاد تندی کلامت

 

با همه خوبی ها و بدی هایت  … دوستت دارم

 

********************************

 

سلامت

 

سعادت

 

سیادت

 

سُرور

 

سَروری

 

سبزی

 

و سَرزندگی

 

هفت سین سفره ی زندگیتان باد

 

********************************

 

مروز دو نفر از من ادرس و شماره تو رو گرفتن..منهم بهشون دادم..یکی خوشبختی..یکی موفقیت

 

تو سال جدید هر روز میان سراغت

 

********************************

 

دنیا رو برات شاد شاد و شادی و برات دنیا دنیا آرزو میکنم *** عیدت مبارک عزیزم*** boOoOoOoOoOoOoOoOos

 

********************************

 

فرخنده باد بر همگان مقدم بهار

 

نوروز , جاودانه ترین جشن روزگار

 

سلام، ببخشید این موقع شب بیدارت کردم.

.

.

.

.

.

.

.

.

خواستم یادآوری کنم: سال نو شده.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

. کم‌کم باید از خواب زمستونی بیدار بشی

 

افسوس می خورم ….چرا؟چرا با رفتن تو…………..بهار می اید ؟…امدی در سرمای زمستان… به سردی زمستان بودی….. به غم انگیزی  شبهای تنهایی…..  به خشکی برف  …می روی….. بهار می اید …به نظر معامله خوبی  است….امید ان دارم بهار گلی بر چهره ات بنشاند …چه امید مبهمی…گردش روزگار خطا ندارد ….زمستان هیچ گاه بهار را نمی بیند

 

**********************************

 

اس ام اس سال نو. اس ام اس عید. اس ام اس نوروز

 

لحظه ای که سال تحویل میشه … تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی … کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه… سال نو مبارک گلم

 

اس ام اس سال تحویل. اس ام اس لحظه ی سال تحویل.

 

**********************************

 

باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه آمد آن روز بارانی گفت که آمد روز عید گفت هر لحظه تنها مانده در این شب رویایی گفت که شاید دل عید شده اسیر باز بهار آمد در این خانه ی تنهای ما همه گفتیم عید آمد بوی بهار آمد(ببخشید که کمی گیج شدیم منظور همان عید شما مبارک است)

 

 

اس ام اس چهارشنبه سوری. اس ام اس برای چهارشنبه ی آخر سال. اس ام اس خنده دار چهارشنبه سوری. اس ام اس جدید برای چهارشنبه سوری. جدیدترین اس ام اس چهارشنبه سوری. زیبا ترین اس ام اس چهارشنبه سوری

 

**********************************

 

چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری.آخه تجربه ثابت کرده اگه بره رو آتیش کباب میشه.

 

**********************************

 

نرم نرمک می رسد اینک بهار، خوش بحال روزگار، خوش بحال چشمه ها و دشت ها، خوش بحال دانه ها و سبزه ها، خوش بحال غنچه های نیمه باز

 

***********************************

 

این بار می خواهم هفت سین عید را با یاد تو بچینم

 

سبزه را با یاد روی سبزه ات

 

سمنو به یاد شیرینی لبخندت

 

سایه دانه به رنگ چشم هایت

 

سرکه با یاد ترشی مهربانیت

 

سیب با یاد تردیه گونه هایت

 

سکه با یاد درخشش قلبت

 

سیر با یاد تندی کلامت

 

با همه خوبی ها و بدی هایت … دوستت دارم

 

******************************

 

مثل ماهی زنده مثل سبزه زیبا مثل سمنو شیرین مثل سمبل خوشبو مثل سیب خوشرنگ و مثل سکه با ارزش باشید.

 

ایل بهمئی شجاع ترین ایل لر

ایل بزرگ بهمئی یکی از طوایف لر تبارند که مسکن و اتراق آنها در روزگاری میان دو استان خوزستان و کهگیلو و بویراحمد تقسیم شده است منطقه ی بهمئی در جنوب غرب چهار محال بختیاری ، غرب کهگیلو و بویراحمد و شرق خوزستان قرار گرفته است و هم اکنون افراد این ایل در بخش هایی از شهرستان دهدشت و همه شهرستان لیک از توابع استان کهگیلو و بویراحمد و قسمت هایی از شهرستان بهبهان به ویژه بخش تشان و بخش آغاجاری ، قسمت هایی از شهرستان رامهرمز ، قسمت هایی از شهرستان امیدیه به ویژه بخش جایزان و قسمت هایی از شهرستان باغملک به ویژه بخش صیدون در استان خوزستان استقرار یافته اند . ایل بهمئی پس از اینکه ایلات کرایی ، امیر و کرایی ساکنین قدیم کهگیلو و بویراحمد به علت جنگ های داخلی و طایفه ای و کوچ های اجباری متلاشی شدند ، بوجود آمد . که ایل بهمئی پس از کشته شدن جعفر خان فرزند خلیل خان بهمه ای در حدود سالهای 1240 شمسی خود به دو شاخه ی سردسیری و گرمسیری تقسیم شده بعد از مدتی شاخه ی سردسیری به دو قسمت سردسیری و علاء الدینی تقسیم گردید بخش علاء الدینی بهمه ای بدست میرزا حسن مشهور به حسن خان افتاد که پس از درگیری و خونریزی میان ایل بهمه ای ( علاء الدینی ) این ایل بین بازماندگان هادی خان و محمدحسین خان تقسیم شد .

بعد از محمدحسین خان فرزندش سرهنگ خان کلانتری ایل را عهده دار شد . سرهنگ خان در قید حیات بود که کلانتری را به فرزند رشید خود « خداکرم خان » داد خداکرم خان در بین افراد ایل قابل احترام زیادی بود و چون جوانی دلیر و رشید بود به  « خان طلا » شهرت یافت .

در دوران حکومت رضا شاه یعنی همان روزهای آغازین پس از کودتای سوم اسفند1299تا سوم شهریور1320در دو دهه ی حکومت رضا شاه تحولات و دگرگونی های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی بسیاری در کشور رخ داد و حوادث تاریخی زیادی هم روی داد که برخی از آنها برای اهل نظر و دیگران از معروفیت قابل توجه ای برخوردار بودند مانند اجرایی شدن قانون نظام وظیفه ، سرکوبی شیخ خزعل ، شورش عشایر فارس و بویر احمد ، شورش عشایر بختیاری در چهارمحال تا مسجد سلیمان ، کشف حجاب و غیره ، اما برخی از حوادث در این دوره که در گسترده ای کوچک تر اتفاق افتادند کمتر در بین افراد اهل قلم و اهل تحقیق شناخته شده هستند ، از جمله جنگ علاء الدینی بهمئی با حاکمان و نظامیان رضاشاه ، با توجه به اینکه این رویداد در مقطع زمانی و مکانی بسیار محدودی رخ داد ولی اثرات و تلفات خیلی وسیع تری داشت که تلفات ناشی از این رویداد با مقایسه با رویدادهای دیگری و مشابه بیشتر بوده .    

این جنگ باعث شد که ضعف نیروهای ارتش رضا شاه و همچنین ضربه پذیر بودن آن برای همه آشکار شود و نیروهای عشایر جرأت مقابله با ارتش و نظامیان رضا شاه را در خود پیدا کنند و امکان مقابله آنها را با ارتش شاه ممکن سازد . و در برخورد با نظامیان هراس کمتری داشته باشند . رضا شاه توانسته بود بیشتر حوادث و اتفاقاتی که در دهه ی اول حکومت خود از جمله جنگ های بویر احمد فارس در سالهای 1307 تا 1309 در اواخر روزگار سرهنگ خان و آغاز کلانتری خداکرم اتفاق افتاده بود که ایل بهمئی هم در این حوادث دخیل بودند و مانند بختیاری ها در حوادث سال 1308 شمسی تأثیراتی داشتند را سرکوب کند و رضا شاه دورانی تقریبا ًساکتی را سپری می کرد و مشغول بهره برداری از دوره اول بود زیرا شاه توانسته بود در دهه ی اول حکومت خود اکثر مخالفان خود را در اقصی نقاط کشور سرکوب کند و کشور در آرامش نسبی به سر می برد . ولی پس از حوادث سالهای 1307 تا 1309 دو ایل دشمن زیاری و بهمئی بطور کامل ساکت نشده و گاه گاهی ایجاد نا آرامی می کردند که این نا آرامی ها گوشه ای از چشم شاه و حاکمان او را به خود جلب کرده بود و این حاکمان به دنبال بهانه ای بودند تا بتوانند بهمه ای را بطور کامل سرکوب و آرام کنند . حادثه از این قرار بوده که اواخر خرداد و شاید اوایل تیر ماه سال 1314 حاکم نظامیان بهبهان و کهگیلویه که سرهنگ سید محمد علی قادر پناه نام داشت برای بازدید از مناطق عشایری و نظارت بر امر تحت تاپو تصمیم گرفت به منطقه ثلاث که جز دهدشت می باشد برود به همین منظور از بهبهان دستور داد تا همه ی کلانتران و خوانین بزرگ ایلات منطقه ، در روزی معین در میدان لنده مرکز ثلاث حاضر شوند ،

کلانتران و ایلات هر کدام به همراه تعداد زیادی از افراد طایفه خود در روز موعود در محل حضور پیدا کردند . برای استقبال ار حاکم نظامی و همراهان مراسم ویژه ای ترتیب داده شد که یکی از بخش های مراسم این بود که هنگام ورود حاکم و همراهانش به ثلاث جلوی پای آنها گاو و گوسفندانی قربانی شود . برای این کار از قبل قصابی هماهنگی بعمل آمد وبه او یاد دادند هنگام سربریدن گاو شعر زیر را با صدای بلند برای حاکم بخواند « سر ما و سر گاه ،هر دو فدای سر شاه » قصاب بدبخت با دیدن کبکبه و دبدبه ی حاکم و همراهانش و با شلوغی اجتماعی که جمع شده بودند دست پاچه شد و شعر بالا را وارونه خواند  « سر ما و سر شاه ، هر دو فدای سر گاه » افراد و محلیان بخت برگشته به اشتباه قصاب خندیدند و جمعیت به شوخی کشانده شد ولی حاکم متوجه اشتباه قصاب نشده بود وقتی حاکم دلیل خنده ی مردم را پرسید . وقتی از ماجرا آگاه شد دستور داد تا سخت قصاب و پوزخند زنندگان بخت برگشته را شکنجه دهند . و همین عامل باعث شد که شاه اقدامات مهدی خان کلانتر دشمن زیاری و خداکرم خان کلانتر بهمئی که پس از حوادث سالهای 1307 تا 1309ساکت نشده بودند و تلافی کند و عمل قصاب را برگردن این دو کلانتر انداخته و آنها را مقصر کرد. به دنبال مقصر نمودن کلانترها حاکم دستور داد که مهدی خان را به طرز وقیحی به پشت خداکرم خان و پس از آن خداکرم خان را به پشت مهدی خان سوار کنند و در حضور همه ی سران طوایف و ایلات و در ملاء عام بچرخانند و شلاق بزنند . سپس دست بسته آنها را روانه ی زندان سالخو بهبهان کرد . مدتی از وضع رقت انگیزی که آنها در پادگان بهبهان بودند گذشت خداکرم خان به ایل خود پیغامی داد تا آنها به گونه ای او را از زندان نجات دهند . و ایل بهمئی که پس از دستگیری دو کلانتر خود ( مهدی خان و خداکرم خان ) یاغی شده بودند . عده ای از افراد شجاع بهمه ای شبانه نقبی در زیر زندان حفر کردند و خان را فراری دادند . خبر فراری خان به گوش سرهنگ محمد علی قادر پناه رسید .

 

 

سرهنگ برای یافتن خداکرم خان دستور داد تا خانه های بهبهانی که با بهمه ای ارتباط داشتند تفتیش کنند و عده ای چریک محلی را هم برای تعقیب او به طرف اقامتگاه ایل بهمه ای فرستاد . اما این امر مثمرثمر واقع نشد . زیرا خان به منطقه ی صیدون و قلعه ی علاء و ارتفاعات کوه منگشت رفته بود . با رسیدن خبر فرار خدا کرم به مرز ، بلافاصله سرهنگ قادرپناه معزول و سرهنگ عبدالحسین ثقفی به جای او منصوب شد تا به هر شکل ممکن خداکرم خان را دستگیر کند .

ثقفی از افسران ژاندارمری دولتی بود که در سال 1301 با درجه ی ستوان یکمی به خدمت ارتش درآمده بودم ثقفی در بیشتر لشکرکشی های دولتی بر ضد عشایر ایران از جمله ترکمن صحرا ، لرستان ، فارس ، کردستان شرکت داد و در مهرماه سال 1315 به فرماندهی نظامی بهبهان منصوب شد .

خداکرم خان با توجه به اینکه اطلاع داشت مورد تعقیب قرار دارد ، آماده گردید تا در صورت تحت فشار قرار گرفتن توسط ثقفی به مقاومت برخیزد . سرهنگ ثقفی هم پس از ورود به بهبهان بوسیله ی نامه و تهدید تلاش کرد تا خداکرم خان خود را تسلیم کند . ولی خان زیر بار نرفت ، پس ثقفی تصمیم گرفت اردویی مجهز به مرکز خان نشین ایل علاء الدینی یعنی قلعه علاء اعزام کند تا از طریق عملیات نظامی خداکرم خان را دستگیر کند . پس از مستقر شدن مأموران نظامی در منطقه ی علاء آنها جهت رسیدگی به وضع ایل و پاکسازی منطقه از وجود یاغیان به انواع بهانه ها مردم را آزاد و تحت فشار قرار می داد .

بر اساس تلگراف رمز مخابره شده از رامهرمز در تاریخ 9/3/1316 طبق اطلاع واصله خداکرم بهمئی قلعه علاء را تخلیه و با چند نفر فراری شده عده ای که به تعقیب آنها رفته بودند قلعه را تصرف و مشغول جمع آوری اسلحه و سایر اصلاحات امور طوایف بهمه ای شدند .

منظور از اصلاحات همان اعمال جبرآمیز سیاست اسکان بود که حدود چهار ماه طول کشید و با چنان شدت عمل و تجاوزات از طرف پاره ای از مأموران نسبت به مردم توأم شد که موجب شد حتی کسانی که مانند خدارحم خان که رقیب محلی خداکرم خان بود و با نیروهای دولتی و نظامی همکاری می کرد از کرده ی خود پشیمان شود و محرمانه با خداکرم خان مقدمه ی یک دستبرد شدید و قطعی را فراهم سازد .

هنگامی که نظامیان برای فشار هر چه بیشتر به مردم بهمه ای بودند . خداکرم خان یکی از نزدیکانش بنام کاظم خان را برای نزدیک شدن به حاکم بهبهان فرستاد تا هم از فشار نیروهای نظامی بکاهد و هم از اقدامات احتمالی بعدی آنها باخبر شود . ثقفی تلاش کرد تا از کاظم خان و رقیب های محلی خداکرم خان که در منطقه بودند استفاده کند به همین منظور کاظم خان را به کمک سروان مصطفی مختاری بخشدار نظامی ثلاث فرستاد تا او را در نظارت و کنترل مناطق گرمسیری بهمئی همچون شون بچه و پوتو یاری می کند . سروان مختاری با یکصد نفر امنیه برای یک جانشین کردن عشایر به منطقه آمده بود . و کاظم خان به اردوی سروان مختاری پیوست. کاظم خان تلاش کرد و با همکاری خدا کرم خان و تشجیع مردم توطئه ای ساخت و قرار شد روزی که قرار است مردم مصالح تهیه کنند و ساختمان سازی کنند این توطئه را عملی کند و آنرا نیز عملی کرد. ابتدا سروان مختاری در چادر نظامی اش کشته شد به دنبال آن نیروهی نظامی خلع سلاح و همگی کشته شدند. در زمانی که این اتفاق رخ داد سرهنگ ثقفی به منظور رهبری عملیات به اعلاء رفته بود فاصله ی اعلاءتا ثلاث دهدشت تقریباً ........ کیلو و ........ پیاده روی می باشد که مسیر یصعب العبور و کوهستانی بود وبرقراری ارتباط بین سروان مختاری و سرهنگ ثقفی غیر ممکن ، یا خیلی به سختی ارتباط برقرار می شد به همین دلیل سرهنگ ثقفی از کشته شدن سروان مختاری و نیروهای او بی اطلاع بود. پس ازکشته شدن سوان مختاری و نیروهای او بلافاصله کاظم خان با هماهنگی خداکرم خان از شون بچه به اعلاء رفت. چون نظامیان ثقفی از سابقه دوستی کاظم خان با سرهنگ باخبر بودند و از اتفاقات جدید با خبر نبودند . از ورود کاظم خان به چادر حاکم نظامی ( سرهنگ ثقفی ) جلوگیری نکردند. همراه با کاظم خان فردی بنام ابراهیم فرزند شهندر بود. پیش از ورود به منطقه علاء  و ملاقات کاظم خان با سرهنگ بین کاظم خان و خداکرم خان هماهنگی لازم بعمل آمده بود.

ملاقات کاظم خان با سرهنگ ثقفی تا پاسی از شب 27/6/1316 ادامه داشت و وقتی که سرهنگ ثقفی برای خواب به کیسه خواب خود رفت ابراهیم که مردی تنومند بود به او حمله کرد و او راکشت.

 

به دنبال کشته شدن سرهنگ ثقفی و اعلام علامت کاظم خان به نیروهای خداکرم خان که از قبل برای حمله به نظامیان آمادگی داشتند . نیروهای بهمئی به نظامیان حمله کردند این زد و خورد و عملیات تقریباً سه روز طول کشید . چون نیروهای نظامی به جغرافیای منطقه آشنایی کافی نداشتند و همچنین فرماندهی نبود تا آنها رارهبری کند و عدم هماهنگی بین آنها باعث شد تا نظامیان و چریک های محلی همکار آنها شکست بخورند و نیروهای بهمئی توانستند نیروهای نظامی و چریک های محی همکار آنها را به سختی تار و مار و بکشند. آخرین پایگاه نظامیان که همراه دو عراده توپ کوهستانی بود و تا آخرین لحظه مقاومت می کردند با حمله فردی دلیر بنام « گل محمد » بهمئی سقوط کرد و فرمانده ی توپخانه که سروان قهرمانی بود توسط گل محمد اسیر شد. چون منطقه کوهستانی بود و عدم وجود جاده های مناسب و سخت گذر بودن منطقه امکان جا به جایی ادوات نظامی به راحتی امکان پذیر نبود و امکان کمک رسانی از طریق دولت به نیروهای نظامی امکان پذیر نبود. چون منطقه علاء بسیار کوهستانی بود ارتش و لشکر خوزستان تلاش کرد با به پرواز درآمدن چند هواپیما برفراز منطقه به ارعاب نیروهای بهمئی بپردازد که این کار هم ثمری نداشت و نتیجه شلیک مسلسل هواپیما زخمی کردن چوپانی و گشتن تعدادی گوسفند از گله او بود. طبق اظهارات محلی در درگیری نظامیان با نیروهای بهمئی بیش از 300 نفر از نظامیان و نیروهای چریک محلی که با آنها همکاری می کردند کشته شد.

دولت تصمیم گرفت پس از آن نیروهای نظامی دیگری را برای سرکوب بهمئی و همچنین دستگیری خداکرم خان به علاء بفرستد. مردم به شدت تحت فشار قرار گرفتند اما خداکرم خان ساکت نشست. او با نیروهای دخیل در ماجرا در کوههای « سیروگ » ، سرقوچ ، منگار و ... مستقر شد و از دسترس نیروهای شاه خارج بودند . دولت نیروهای خود را با کمک نیروهای نظامی رامهرمز ، باغملک ، تقویت کرد و نیروهای بیشتری به منطقه اعزام کرد. که نیروهای جدید پس از ورود به هپرو در باغملک به سوی صیدون در ....... کیلومتری علاء پیشروی می کردند . پس از زد و خورد مختصری در آنجا مستقر شدند . فشار نیروهای نظامی بر مردم روز به روز شدت می گرفت و آزار و اذیت مردم توسط نظامیان هر روز بیشتر و بیشتر می شد. این امر باعث شد که خدارحم خان که قبلاً هم با نظامیان همکاری میکرد تسلیم شود.فشار بر روی مردم و برای ضعیف کردن آنها ادامه داشت اما نتیجه ی دلخواه نظامیان که همان تسلیم شدن خداکرم خان بود حاصل نمی شود. وقتی دولت دید این اقدامات نتیجه نمی دهد صلاح را در این دید که خداکرم خان سازش کند.عده ای را برای وساطت نزد او فرستاد و قرار شد از سوی لشکر خوزستان به او تأمین داده شود ، پس از گرفتن تأمین برای خودش که بر پشت قرآن نوشته شده بود و گرفتن یک ورقه تأمینه ی عضو عمومی برای افراد ایل ، خداکرم خان به همراه یکی از نزدیکان دلاورش به نام « یوسفعلی » در اواسط بهمن 1316 تسلیم شد . نیروهای نظامی به بهانه ی این که باید به دیدار فرمانده ی لشکر خوزستان برود ، او را به همراه مأموری به نام «نایب ایازی » از منطقه خارج کرده تا اهواز بفرستند. وقتی خداکرم خان را به اندازه کافی از منطقه دور ساختند با توجه به اینکه به او تأمین داده بودند و او به قرآن اعتماد کرده بود یکی از نظامیان به بهانه اینکه او می خواست فرار کند ، وی را در جایی به نام « چل پله کان » بین رود زرد و رامهرمز از پشت سر هدف گلوله قرار داد و او را به همراه یوسفعلی به قتل رساندند . پس از قتل خداکرم خان دولت به دستگیری و مجازات رؤسا و محرکین ایل بهمئی که 70 نفر ذکر شده است پرداخت و پس از دستگیری و تسلیم شدن سران ایل علاء الدینی و افرادی که شناخته شده بودند محاکمه در دادگاه صحرایی که جلسات آن یک ساعت و نیم برای هر متهمی طول می کشید همه  70 نفر را به چوبه ی دار بستند و اعدام کردند که در بین آنها فضل الله خان فرزند خداکرم خان و کاظم خان برادر خداکرم خان نیز اعدام شدند سرهنگ خان پدر سالخورده خداکرم خان هم در زندان اهواز درگذشت. لازم به ذکر است که پس از کشته شدن سرهنگ ثقفی در علاء بدست کاظم خان و ابراهیم ، سرهنگ علی زره پوش به فرماندهی نظامیان بهبهان و کهگیلویه منصوب شد. که رهبری نظامیان را در منقه اعلاء برعهده گرفت.

آخرین فرد دخیل در ماجرا 1316 بهمئی گل محمدمحمدموسایی بود که توپخانه ی دولتی را تصرف کرده بود ولی او هیچگاه تسلیم نشد . او بعدها در درگیری با چریک محلی ایل طبیبی که از طرف دولت دنبالش بودند زخمی شد و به علی صالح فزرند کهگلو که ریش سفید یکی از طوایف بهمئی سردسیری بود پناه برد و بعد علی صالح که سر او بعد از فرستادن به بهبهان به اهواز برده شد. بدین گونه واقعه ی سال 1316 بهمئی پایان یافت .